-
یلدایت مبارک شیرین هندوانه من!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 12:56
ه زمستان ثانیه به ثانیه نزدیک می شود، یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد. آرزو میکنم پروردگار آرامش را بر قلبت همچون دانه های برف آرام و بیصدا، بباراند. ندوانه قصه زندگیت ،دلچسب و شیرین. انار آرزوهایت رنگین ، پسته خاطراتت نمکین و فال روزگارت عاشقانه و خوشبختیت چون شب...
-
خودم بغل میکنمت------پر میشم از عطر تنت
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 12:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام دردونه من. از کدوم دلبری هات برات صحبت کنم که بدونی چقدر شیرینی. خیلی با محبت هستی و من عاشق اون بوسهایی هستم که وقتی از خونه مامانی میخوایم بیاییم یکی یکی همه رو صدا میکنی تا بوست کنند و تو بوسشون کنی. عاشق اون بوسهایی هستم که روی هرجا اوف شده میکنی. عاشق اون بوسهایی...
-
سرماخوردگی
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 12:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام دردونه من. این روزها (دقیقا سه روزه)که سرما خوردی. البته خدا رو شکر عفونت نداری و دکتر دارو نداد ولی آبریزش داری . بعضی وقتها آبریزشت زیاد میشه و تو نمیذاری پاک کنیم و...
-
منو ببخش
شنبه 20 آبانماه سال 1391 12:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA منو ببخش عزیز دلم. منو ببخش که این قدر بی لیاقتم. منو ببخش که هنوز نمی تونم مواظبت باشم و بدتر باعث ناراحتی و آسیب تو میشم. حیف تو فرشته ناز و معصوم که چنین موجود بی عرضه و بی لیاقتی عنوان مادریت رو به دوش میکشه و یک موجود بی عرضه تر ئ خودخواه تر عنوان پدرت رو. Normal 0...
-
آرایشگاه
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 08:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام نور امیدم. این روزها برای خودت خانوم کوچولویی شدی. دیگه اصلا چهار دست و پا نمیری. دایره لغاتت وسیع تر شده به انگور میگی ان نن ماشین ماست مرسی بده میگی آرزو و مرجان دار دار(قار قار)میگی عاشق کنترل تلویزیون ، موبایل ، تلفن و کلا چیزهای دگمه داری. ازهمه دلبری میکنی. اصلا...
-
آخرین لحظات قبل اولین سالگرد تولد
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 12:54
-
شمارش معکوس
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 13:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام شاهزاده من ! این روزها مدت زمان بیشتری روی پاهای کوچولوت می ایستی و چند قدم هم به طرفمون برمیداری. هر وقت هم خسته میشی و می افتی باز بلند میشی و می ایستی. پاهایت استوار و گامهایت پاینده دلبرکم. کم کم داریم به آخرین روزهایی که در شکم من بودی نزدیک میشیم. پارسال از چنین...
-
آخرین روزها
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 12:57
ممنون بابت این همه لحظات زیبا که برای ما آفریدی. بعدا میام مفصل برات می نویسم دلبرکم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 12:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA 10مرداد: سلام خورشیدک تابانم. این روزها می تونی درحد چند ثانیه بایستی و قلب مارا رو غرق شادی و شعف کنی. این روزها یک سوال مهم در ذهنم شکل گرفته البته همیشه بوده ولی پررنگ تر شده و اینه که آیا من مادر دوست داشتنی هستم و منو به بقیه ترجیح میدی یا نه؟ این قضیه نه از بعد...
-
عنوان ندارد
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 12:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام موش موشک مامان. این روزها منو دیوونه خودت کردی. دلبری میکنی زیاد. پریشب کلی با هم بازی کردیم و خوش گذشت وکلی با هم خندیدیم. لحظات من و بابایی رو ساختی خورشیدکم. دیشب هم تمام وسایل منو از کیفم ریخته بودی بیرون و سرگرم بودی. هرچی هم برمیداری میذاری تو سبد سیب زمینی و...
-
میوه تابستانی من
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 12:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA :سلام گیلاس کوچولوی شیرینم. منو ببخش که این روزها این قدر درگیر کار و خونه هستم و در حال بدو بدو که نتونستم برات بنویسم. هرچند برات یک سری نوشتم که شاید بذارمشون تو صفحه. اول از همه از احساسات این روزها بگم که چقدر دل تنگت میشم و چه حس بدی از مادری خودم دارم. حس می کنم...
-
روزها در گذرند
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 16:55
سلام خورشیدک تابانم. این روزها به سرعت برق و باد می گذرند و تو هر روز بزرگتر،زیباتر و دوست داشتنی تر میشی. کاش می تونستم لحظات رو متوقف کنم یا زیه هامو ازعطرتو برای سالها پرکنم. من به تو زنده ام و می بالم.
-
کجایی دلبرکم؟
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 13:02
دلم برات حسابی تنگ شده خورشیدکم. منو حسابی اهلی کردیا!!!!
-
نگرانم نگران!
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 12:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 خورشیدک زندگیم. سلام. فقط این روزها حس من دلتنگی شدید و عذاب وجدان و نگرانیه. ناراحتم از اینکه به خاطر کارم هم تو و هم مامانی دارن اذیت میشید. مامانی با این حالش تمام تلاشش رو میکنه که از شما به خوبی نگهداری کنه و خیلی اذیت میشه.
-
حرکت
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 00:20
خورشیدکم! سلام. این روزها غرق حرکت و جنب و جوشی. از پنجم فروردین به یکباره شروع کردی به سینه خیز رفتن و دد گفتن و از 12 سعی می کنی خودتو چهار دست و پا کنی و حالت نیم نشسته داری. وابستگیت به من خیلی بیشتر شده و تا یه سانت ازت دور میشم گریه می کنی . خوابت بازم بهم ریخته و حتی بدتر هم شده. برای خودت و من خیلی دعا کن.
-
اولین بهار
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 12:48
خورشیدکم ! سلام و سال نو مبارک. امیدوارم اولین بهار زندگیت پر از شادی و طراوت و تمام زندگانیت پر از روزهای بهاری باشه. این روزها این قدر درگیر دید و بازدید و کارهای عید و مساقرت بودیم که وقت نشد بیام بنویسم. اولین مسافرت زندگیت رو از 5 تا 8 فروردین به شهر پدریت رقتی و کلی بهت خوش گذشت. خدا رو شکر دوره سخت دندون در...
-
خبر بدین به دون دون------ عسلم در آورد دندون
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 00:53
نازنینم ! این روزها یکی از سخت ترین و شیرین ترین مراحل زندگی مونو پشت سر گذاشتیم و بعد از حدود 2 ماه از آب ریختن زیاد از دهن کوچولوت، از دیروز اول اسفند مروارید قشنگی روی لثه ات داره درمیاد.دندون پایین سمت چپی اول جوونه زده .مبارکه خورشیدکم.داشتم با بابا که تازه اومده بود سیب می خوردیم و تو هیجان زده داشتی به سمت سیب...
-
تبریک
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 11:09
خورشیدکم ! ماهگرد ورودت به زندگیمون و روشنی دلمون مبارک. ااین روزها به معنای واقعی عشق می کنیم و خدا زا شاکریم. شبها بهتر می خوابی و روزها سرحال تری. با هم کلی بازی می کنیم . داری این روزها پاهات رو کشف می کنی . بخصوص 7 بهمن وقتی با بابا برده بودیمت حمام تند تند پاهات رو تو آب به هم می زدی و نگاهشون می کردی ارشمیدس...
-
مادرانه
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 23:35
خورشیدکم سلام. این روزها حسابی برای خودت خانمی شدی.این قدر سرم باهات گرمه که وقتی برای نوشتن نمی مونه. از کارهات تو این مدت بگم که از15 دی وقتی اسم قشنگت رو صدا می کنم به طرفم برمیگردی و اسمت رو میشناسی. از19 دی از روی شونه هام سرت رو برمیگردونی جلو.از 25 دی هم سعی می کنی به سمت اسباب بازیهات بری ولی چون پاهای قشنگت...
-
اولین غلت بدون کمک
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 16:32
سلام توت فرنگی مامان.این روزها من همراه با تو کودکی رو تجربه می کنم. روزها یک پارچه پهن می کنم روی زمین و کنارت دراز می کشم و با هم بازی می کنیم و کتاب هات رو می خونیم. تقریبا ده روزی هست که با کمک ما می تونی اسباب بازی هات رو توی دستت نگه داری و به دهن خوشگل کوچولوت ببری.از خودت صدا درمیاری و وقتی باهات حرف می زنیم...
-
خدا را شکر
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 11:44
نازنینم ! این روزها خیلی شیرین تر از قبل شدی و مدام دلبری می کنی.از خودت صداهایی در میاری و صحبت می کنی و با آب دهنت کلی کف درست می کنی و بازی می کنی. گاهی آرزو می کنم زمان متوقف بشه و من و تو در همین حال بمونیم . آیا شیرین تر از این هم می تونه باشه؟ خدا رو شکر می کنم که با آفرینش تو نعمتش رو بر من تکمیل کرد. خدایا...
-
به نام دوست
شنبه 3 دیماه سال 1390 12:32
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از دست حسود چمنش ×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××× این وبلاگ رو برای نازنینم ایجاد کردم .امید که لحظات زیبایی در آن به ثبت برسه .