یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

دلبری می کند این نرگس مستان که مپرس

سلام خورشیدک تابانم. این روزها من غرق خوشی ام. چون می دونم چقدر دوستم داری .دلبریهات بیش از همیشه شده و صحبت کردنت فراتر از سنت. کلمات و جملات زیادی میگی. صدای همه حیونها رو بلدی که مثلا شیر میگه خ و (غرش)، اسب پیتکو پیتکو، البته اینا مال دو سه ماه پیشه. تمام اعضای صورت و بعضی اعضای بدنت رو میشناسی ابرو، چشم، گوش، بینی، دندون، زبون،دهان، مو،گردن(این که دیگه منو ذوق مرگ کرد وقتی دیدم خودت بدون آموزش از رو شعر یلد گرفتی)، دست و پا و م م ، انگشت ، ناف، شکم و دل رو هم میشناسی. از قبل 15 ماهگی موقع لباس پوشیدن خودت بلد بودی که الان باید مثلا دست بره تو آستین  و پا تو شلوار. جوراب رو می دونستی به پا میکنن و در آوردنشو بلد بودی. همه چی هم میگی مثلا: کفش، جوراب،آستین، نارنگی، پرتقال، نارنجی، آبی، سفید، سبز،در(درآوردن) ،باز(باز کردن)، پوست بگیر، بیا(دست آدمو میگیری  و میگی)، برو، بده، قطع شد. می چرخه. فیل.دگمه، زیپ(این دو تارو که من هاج و واج بودم که کی یاد گرفتی)، خشگل شدم(وقتی چیزی می پوشی)، خشگل شدی، بشین.خوابه، خوابیده، پاشو. با کسی وقتی کاری داری دستشو میگیری و میگی پاشو. ,وقتی بهت چیزی میدن میگی ممنون یا مرسی. ببخشید هم میگی .وقتی صحبت می کنی نیاز به ترجمه نیست چون همه می فهمن چی می گی و همه رو شگفت زده میکنه دلبرک باهوشم. خلاصه جونم برات بگه که خانم کوچولوی من دیگه بزرگ شدی .

پریروز دست خاله ات رو که نشسته بود گرفتی  و گفتی پاشو و بردیش تو اتاق تا پیشت بشینه و تو هم نقاشی بکشی.

توی مهمونی پنج شنبه شب هم حسابی با حرف زدن و برخورد و رفتار و دلبری هات درخشیدی.به همه هم یک جون میگی مثلا عمو جون. عمه جون. اسم بچه ای رو هم بلد نباشی میگی نی نی جون. به من هم میگی مامان جون و من می خوام اون لحظه عمرمو بدم برات.

دیگه کم کم داری برای خودت خانمی میشی و از ماه دیگه بعد واکسنت باید از شیر بگیرمت. این روزها سخت به شیر من علاقه نشون میدی و من گاهی خیلی اذیت میشم و کلافه. می دونم بعدها دلم برای این لحظات و بوی تنت و چشمات موقع شیر خوردن تنگ میشه ولی چاره ای نیست و باید این مرحله رو نیز با هم طی کنیم. از امروز تا روزی که از شیر بگیرمت باید از این لحظات لذت ببرم. قول میدم دیگه کلافه نشم. (خیلی سخته و من هنوز کلافه میشم و بعد پشیمون)

مدتیه خوابت به هم ریخته و مثل قبل ساعت11:30 نمی خوابی و می خوای بیدار باشی و خودت  و من داریم اذیت میشیم . فکر کنم مال دندون کرسی هات باشه که امیدوارم زودتر و به سلامتی در بیان. تا الان حدود 16 تا دندون داری(ماشاله).

 همین از تمام جهان کافیه، همین که کنارت نفس می کشم


تماشای تو عین آرامشه، توزیباترین آرزوی منی .

سلام شازده کوچولوی من.

دیشب با هم رفتیم جشن عقد و چقدر اونجا از دیدن کلی بچه ذوق کردی. و من از دیدن شادی تو.

من عاشقتم. موقع برگشتن کلی توماشین بهمون خوش گذشت و کیف کردیم. بابایی هم جلو رانندگی میکرد و منو شما بری خودمون عقب بازی میکردیم. دوستت دارم ده تا

ازت تصویر میگرم که رویای یک قرنم شی

سلام امید زندگی مامان و بابا. این روزها برای خودت خانومی شده و حسابی بابایی هستی. بلرای هرکاری و هرچیزی بابات رو صدا میزنی. دیروز موقعی که گیره های سرت رو به موهات زده بودم و خشگل شده بودی وقتی گفتم عکس بگیریم تا باب ببینه چقدر خشگل شدی قشنگ نشستی و ژست هم گرفتی. و این از تو که از عکس فراری هستی بعید بود. دیروز و پریروز کلی بازی کردیم و پارک رفتیم و یکبار با هم از سرسره اومدیم پایین. ولی بازم غروب که شد حوصله ات سر رفته بود و گریه میکردی. مامان قربون اون دل کوچولوت.

باید برای تعطیلاتمون برنامه ریزی بهتری کنم تا بیشتر بیرون بری.

دیروز تو پارک وقتی بچه ها رو میدیدی کلی صحبت میکردی و هیجان داشتی  و من بهت افتخار میکنم.

راستی تو بچه های کوچکتر از خودت که بغلی باشند رو میگی بی بی و از خودت بزرگتر رو میگی نی نی. دیشب هم موقعی که داشتی لالایی گوش میدادی وقتی گفت بچه قورباغه خیلی سلیس گفتس بچه. یعنی ما عاشق صحبت کردنت هستیم. دیشب با صدای بلند داشتی سخنرانی میکردی که ما نمی دونستیم چی میگی ولی شیرین بود.

دیروز وقتی من تو آشپزخونه بودم و شما تو هال وگفتم بیا بوس بده همون موقع نیومدی و 5 دقیقه بعد اومدی که از هر بوسه ای دلچسب تر بود. مرسی .

هرچیزی رو اونقدر سریع یاد می گیری که من از الان می ترسم .باید خیلی مواظب رفتار و گفتارمون باشیم.

لحظات با  تو بودن اونقدر شیرینه و سریع میگذره که باید لحظات رو جرعه جرعه نوشید شیرین بیان من.