یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

چند روز نوشت

بیستم دی 93:

سلام پرنسس من. این روزها تموم نگرانی من بابت رفتارهای ما و تاثیرات اون روی تو و آینده ات هست. همش هر روز میگم از امروز خودش باید غذا بخوره حتی اگه گرسنه بمونه و باز وقتی خودت غذات رو نمیخوری من دلم نمیاد و بعضی وقتها با هزار ترفند غذا تو میدم. دیشب هم وقتی می خواستیم از خونه مامانی بیاییم نمی خواستی بیایی و ما رو بوسیدی و خداحافظی کردی و هرچی عروسک و اسباب بازیهات رو یادآوری کردیم و بخشیدیم به یک نی نی دیگه بازم نیومدی و در آخر شکلات خرگوشی ها  وادارت کرد بیایی. این روزها از من آبجی میخوای و من کلی خنده ام میگیره بخصوص وقتی وسیله ای رو برای آبجی ات میذاری کنار.

بیست و یکم دی ماه 93: سلام زیبای بی همتای من.  هر روز پر و خالی میشم از اضطراب های مادرانه برای تو. نگرانم بدون هیچ دلیل خاصی. روزی رو انتظار می کشم که یک خانوم زیبا و با وقار و لوند باشی و من بهت به خاطر تمام وجوت افتخار کنم و نفس راحتی بکشم جان مادر. سلامت باش و شاد تا لبریز از حس آرامش بشم دخترم. بگذار تا تنها صدای خنده و قهقهه و شادی تو در گوشم طنین انداز بشه و سوالاتت پی در پی ات برای کشف دنیا. آلوده روزمرگی و عادی شدن زندگی نشو هرگز و سعی کن هر روز برات پر از شگفتی باشه . هرگز به طلوع و غروب خورشید عادت نکن و غرق در فصلها و رنگهایش باش. جز به نغمهای شاد و امیدبخش زندگی به صدای دیگری گوش نکن . شاد باش شاد زیبای بی همتای من.

بیست و دوم دی ماه 93:

سلام شاهکار خلقت. چقدر دیروز در کنارت بهم خوش گذشت و سعی کردم بیشتر مادر باشم. شب که برات کتاب و قصه خوندم و امودم بیرون و دیدم هی به بابا میگی من میترسم بیا پیشم، دل رو زدم به دریا و اومدم تو تختت کنارت دراز کشیدی. کمی منو بوسیدی بعد دستمو بغل کردی و آروم و معصوم چشات رو بستی و خوابیدی و من خمونطور یک دل سیر نگاهت کردم و جز بهترین لحظات زندگیم بود. ممنون افریننده لحظات خوب من.

یلدا مبارک

سلام خورشیدک تابانم. اولین روز زمستونت بخیر. شب یلدا امسال دقیقا شب یلدا برگزار شد و مراسم شب یلدا خونه مامانی بودیم. مامانی نذری 28 صفر رو پخت و بعد شب مراسم شب چله داشتیم. امسال در مورد شب یلدا تو مهد کلی باهاتون صحبت کرده بودن و وقتی پریروز اومدم مهد دنبالت یک ماسک کاغذی از ننه سرما دستت بود و می گفتی شب یلدا. دیگه اینکه مادرجونت هم یک هفته است رفته مسافرت ( اینو می نویسم که بعدها ادعا نشه من شب چله ها و مراسم رو پیش خانواده خودم بودم.)

امیدوارم زمستون امسال پر از خیر و برکت و بارش های آسمانی باشه و تو هندونه زمستانی من سلامت باشی و شاد و از بیماری و کسالت دور باشی. آمین!!!!