-
یک عالمه تبریک با تاخیر میوه تابستانی من!!
سهشنبه 23 آبانماه سال 1396 09:13
سلام میوه شیرین تابستانی من. منو ببخش برای این همه دتاخیر و تنبلی. راستش تقزیبا شش ماهه اول سال رو با کلی چالش روبرو بودم و نتونستم (یعنی دلم نیومد) که بیام و حالم رو بنویسم. اول از همه تولد شش سالگیت مبارک. تولد خیلی خوبی بود و خیلی بهت خوش گذشت. با تم کیتی که بدون هیچ برنامه قبلی خودش جور شد بطور مطلوبی برگزار شد....
-
تولد مبارک میوه تابستانی من!
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1395 12:57
سلام دختر زیبای تابستان. بههمین زودی سالروز تولدت شد و من باز غرق در هیجان و شادی ام. مثل همیشه آرزومی من برای تو سلامتی و شادی هست و یک دنیا عشق. تولدت هم به بهترین نحو برگزار شد خدا رو شکر. اینقدر دیگه تکنولوژی پیشرفت داشته که مدت طولانی از آخرین یاد داشتم میگذره ولی اینو بدون که عاشقتم خورشیدک تابانم .
-
سال نو مبارک بهانه کوچک خوشبختی
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1394 12:43
سلام خورشید تابانم. سال 94 هم با همه پستی و بلندیهاش تموم شد و تومیتونی یک بهار دیگه رو تجربه کنی و من یک بهار دیگه رو از گرمای نفسهات عاشقانه تر ببینم. تو یک سالی که گذشت به دلایل زیادی که مهمترینش آرامش شما بود مهدت رو عوض کردیم و با همه سختیهاش فکر میکنم کار درستی بود. اما هنوز از دغدغه های من به عنوان ک مادر چیزی...
-
یلدا مبارک شکوفه یلدایی ما
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 13:12
سلام دردونه من. امروز (و البته دیروز) به دلیل آلودگی هوا مهد تعطیله و شما پیش خاله کوچولو هستی. البته دیروز باز بود و رفتی مهد و وقتی اومدم دنبالت تنها بودی و خیلی عذاب وجدان داشتم . البته ظاهرا بچه های دیگه هم اومده بودن مهد ولی شما نفر آخر بودی که اومدم دنبالت. دیگه این که این روزها حرفهایی میزنی و اینقدر جملاتت...
-
درس بزرگ
دوشنبه 11 آبانماه سال 1394 12:08
ده آبان 94 سلام فرشته زمینی من . دیروز جلسه ای داشتم بامدیر مهدتا در مورد شما و نگرانیهام بگم . نگران این حساسیتهات و ناراضی بودنهات و غرزدنهات هستم و عدم آرامشی که با تعویض مهد خیلی کمترشده ولی میخوام اصلا نباشه . حدود نیم ساعت صحبت کردیم و بعدش من و شما اومدیم پارک و بعد رفتیم خونه . دیشب منو شرمنده خودت کردی وقتی...
-
روزت مبارک
جمعه 17 مهرماه سال 1394 11:36
سلام شیرین بیانم. امروز روز کودک هست.روزت مبارک کودک پاک و زیبای من.آرزو مبکنم کودکی شاد و بالنده ای داشته باشی و کودک درونت همواره سرزنده بمونه. اگه بخوام بگم این روزها چه میکنی باید بگم خیای بایددمواظب گفته ها و کارهامون باشیم چون همش زیر نظر داری (خیلی زیرکانه)و مدام درحال صحبت و سوال پرسیدنی. اون روز هم سر کلاس به...
-
روزت مبارک
جمعه 17 مهرماه سال 1394 11:13
-
خدایا سپاس
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1394 12:41
سلام میوه تابستونی من. چی می تونه از این شیرین تر باشه که شب موقع خواب بعد کلی دلبری که میکنی به من بگی خدایا سپاسگزارم که مامان و بابای خوبی دارم سپاس سپاس سپاس. یعنی منو تا آخر عمر بیمه کردی در برابر همه ناملایمات و سختیها. یعنی اینقدر کیف کردم که بابا رو هم صدا کردم و یکبار دیگه تکرار کردی. عاشقتم چقدر خوب قدر...
-
تولدت مبارک شیرین میوه تابستانی من
شنبه 14 شهریورماه سال 1394 23:05
سلام خورشیدک تابانم. چهارمین سالروز طلوعت در زندگی مون مبارک و خجسته. چهار سال پیش این شب خرین شب یکی بودن بود.آخرین شب حضورت در من و نفس کشیدنمون باهم.سالروز تولد تو، شروع فصل مادری من مبارک
-
روز رزهای صورتی مبارک
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 12:48
سلام نازنین فرشته من. روز دختر مبارک گل من. دیشب کیک پختی و واقعا عالی شد. این دومین باری بود که با هم کیک می پختیم از شکستن تخم مرغ تا ریختن مواد و هم زدن با همزن برقی همه کار خودت بود. بعدشم برات جشن کوچولو گرفتیم و ادو هم کتاب نامه های فلیکس که عاشقش شدی و شب موقع خواب که می خوندیم تو هر صفحه اش کلی شگفت زده میشدی...
-
غذای بهشتی
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1393 12:40
سلام دردونه من. نمی دونی اون قاشق غذایی که وقتی داشتم تو آشپزخونه آوردی ودهنم گذاشتی چقدر چسبید بخصوص اون خنده نگاهت . من دیشب غذای بهشتی خوردم. ممنون. به بابا هم دادی و خیلی کیف داد به جفتمون نازدار خانومم.
-
بهار عمرم
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 12:34
دخترم ، بهار عمرم سلام. روزهای پایانی سال هست و من یک نگاه کلی دارم به سالی که گذشت. خدا رو شکر توی این یکسال به نسبت دو سال قبل آرامش بیشتری داشتیم ولی خوب سالی بود پر از چالش. سه سالگی شما و اون حس استقلال طلبی و لجبازی از یک طرقف و مهد رفتن و جدایی از مامانی اینها از طرف دیگر سال تغییرات بزرگ بود برات. از خدا می...
-
سفرنامه )2(
شنبه 23 اسفندماه سال 1393 12:34
-
چند روز نوشت
دوشنبه 22 دیماه سال 1393 13:00
بیستم دی 93: سلام پرنسس من. این روزها تموم نگرانی من بابت رفتارهای ما و تاثیرات اون روی تو و آینده ات هست. همش هر روز میگم از امروز خودش باید غذا بخوره حتی اگه گرسنه بمونه و باز وقتی خودت غذات رو نمیخوری من دلم نمیاد و بعضی وقتها با هزار ترفند غذا تو میدم. دیشب هم وقتی می خواستیم از خونه مامانی بیاییم نمی خواستی بیایی...
-
یلدا مبارک
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 12:54
سلام خورشیدک تابانم. اولین روز زمستونت بخیر. شب یلدا امسال دقیقا شب یلدا برگزار شد و مراسم شب یلدا خونه مامانی بودیم. مامانی نذری 28 صفر رو پخت و بعد شب مراسم شب چله داشتیم. امسال در مورد شب یلدا تو مهد کلی باهاتون صحبت کرده بودن و وقتی پریروز اومدم مهد دنبالت یک ماسک کاغذی از ننه سرما دستت بود و می گفتی شب یلدا. دیگه...
-
آرایشگاه رفتن
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 12:53
سلام فرشته کوچولوی شیرین و لجباز و کنجکاو من. روز پنجشنبه 13 آذر بعد از کلی وقت گرفتن و کنسلی و برنامه ریزی بردمت آرایشگاه و موهای نازت رو کوتاه کردم تا هم تو راحت تر باشی و هم خیال خودم از بابت موهات راحت بشه. با اینکه کلی از قبل می گفتی نمخوای پسر بشی و من فکر می کردم نمیشینی برای کوتاهی ولی خیلی خانمانه مثل یک...
-
آرام جان
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 12:44
سلام آرام جانم! این روزها حسابی درگیر سرماخوردگی بودیم که انگار خیال نداره از تن و خونه مون بره بیرون. دیرزو و پریروز تاسوعا و عاشورا بود و شما تو مهد یا حسین و سینه زنی داشتید و چند بار تو خونه سینه میزدی و می گفت یا حسین. این روزها خیلی بد قلقی و تمام نگرانی من فعلا اینه. اینها را نه برای شکایت بلکه می نویسم تا...
-
به از این چه شادمانی؟ که تو جانی و جهانی
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 13:17
-
شهریور پر از نور تازه رسیده از راه
شنبه 1 شهریورماه سال 1393 12:55
سلام خورشیدک تابانم. شروع ماه خوش یمنت رو تبریک میگم نازنینم. تموم اتفاقهای مهم زندگی من توی این ماه افتاد. این روزها این قدر صحبت می کنی که گاهی ما کلافه میشیم ماشالله. چند روز پیش به باباجونت می گفتی چرا کچلی؟ پریروز هم توی مغازه یک آقای تنومند که تاس بود دیدی و هی به بابات گفتی چرا این آقا کچله.آخرش آقا گفت کچل...
-
سیر در ابرها
دوشنبه 6 مردادماه سال 1393 08:35
-
این روزها!
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 12:24
سلام دلبر من. این روزها به خاطر جابجایی فقط حدود دو ساعت می بینمت و توتمام مدت رو با مامانی و خاله ها سر گرمی و خودت رو سرگرم می کنی. شبها هم بعد تز کلی که با مامانی بازی میکنی با هم میخوابین. خیلی به هم وابسته هستین و من نگران جداییتون هستم . میدونم برای هر دوتون سخته. چرا که مدتی بود که وقتی میومدیم خونه گریه میکردی...
-
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
چهارشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1393 12:03
-
رقیب طلب
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 12:57
سلام عروسک من. در تمام مدتی که من سرکار اومدم هر شنبه کارم این بوده که دل تنگت بشم و دلم هواتو کنه . تو منو بدجور اهلی کردی مسافر کوچولو. این روزها هرچی سعی میکنم با هم پازل بازی کنیم ولی تو علاقه ای نداری و به برچسب خیلی علاقه داری و پازلهامون رو دستم باد کرده. به شدت این روزها رقابت طلب شدی و هر وقت میریم پارک دوست...
-
به خیر گذشت!
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 08:04
-
سال نو مبارک
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 13:00
-
شاهکار خلقت
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 08:36
سلام خورشیدک تابانم. من عاشق وقتی هستم که شب میای در گوشم نجوا میکنی و من نمی فهمم چی میگی و فقط صدای نفسهات و گرمهاشون رو حس مسکنم و اون جمله آخر دوستت دارم عاشقتم.(تو کی این قدر بزرگ شدی؟) تا بیست میشمری البته این حدود سه ماهی میشه و اون وسط شونزده و هفده قاطی ژونزده و هیجده هست. دیروز میگفتی چه کیفی کردم!!! و یک...
-
دومین گردش مادر و دختر
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 12:11
سلام پرنسس من. چی بگم از آخر هفته گذشته که چه خوش گذشت. سه شنبه بعد کار رفتم و برات یک مایو دوتیکه خوشگل و کلاه و عینک گرفتم. وقتی بهت پوشوندم ماه شدی و کلی خودت ذوق داشتی. چهارشنبه نیومدم سرکار و با شما و خاله کوچیکه رفتیم بیرون گردش و رستوران و شهر بازی و گردشو آخر هم پیش بابا رفتیم. البته کمی منو اذیت کردی و همش...
-
سومین برف زندگی تو
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 12:40
سلام نازگل من. هفته پیش خیلی خوب بود چون خیلی برف بارید و من دو روز نرفتم سرکار(یک قراری دارم که هروقت برف اومد نرم و با هم بازی کنیم) روز اولش دوشنبه بود که تا یک نمه برف زد فکر کردم شاید دیگه نیاد و موندم و رفتیم برف بازی که برفی نبود و فقط در حد یک مشت با زحمت برف برداشتیم.فرداش رفتم سرکار که برف شدیدی بارید و به...
-
فتبارک الله و احسن الخالقین
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 12:06
چی میتونه لذت بخش تر از این باشه که زنگ بزنی خونه و نازدارخانومت بگه سلام مامان. حال شما؟ خوبی ؟ من خوبم و یاهات حرف بزنه و بگه داره نقاشی میکشه و آخر صحبتهاش بگه کاری نداری؟ خداحافظ. یعنی من عاشق این شیرین زبونیهاتم. این با تلفن صحبت کردنت مال امروز و دیروز نیست صحبت ماههه پیشه. وقتی همسنهات تازه دارن جمله دو کلمه ای...
-
مادرانه
شنبه 28 دیماه سال 1392 12:34