یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

آرایشگاه رفتن

سلام فرشته کوچولوی شیرین و لجباز و کنجکاو من.  روز پنجشنبه 13 آذر بعد از کلی وقت گرفتن و کنسلی و برنامه ریزی بردمت آرایشگاه و موهای نازت رو کوتاه کردم تا هم تو راحت تر باشی و هم خیال خودم از بابت موهات راحت بشه. با اینکه کلی از قبل می گفتی نمخوای پسر بشی و من فکر می کردم نمیشینی برای کوتاهی ولی خیلی خانمانه مثل یک شاهزاده واقعی نشستی تا موهات رو کوتاه کنند و همه کلی تحسینت کردن برای این همه خوبی. بازم باعث افتخار شدی. آخرش هم رفتی و برات خانوم آرایشگر لاک زدن. کلی زیباتر شدی و مثل فندق. آرزو میکنم شاهد آرایشگاه عروسی و خوشبختیت باشم .

باید اعتراف کنم وقتی موهات رو زد و ریخت رو زمین انگار قلبم کنده شد و افتاد زمین و له شد. حس غریبی بود. من خودم تا حالا در حرکات انتحاری زیادی یک دفعه کلی موهامو کوتاه کردم ولی هیچگاه این حس رو تجربه نکرده بودم نازنینم. هی موهات رو از زمین برمیداشتم و نگاه میکردم و اگه آرایشگاهی خوب و یکدست کوتاه کرده بود مطمئنا یادگاری برش می داشتم. تن سلامت نازنین موهات باز بلند میشه خیلی زود. می دونم. پاینده باشی عشقم.

آرام جان

سلام آرام جانم! این روزها حسابی درگیر سرماخوردگی بودیم که انگار خیال نداره از تن و خونه مون بره بیرون. دیرزو و پریروز تاسوعا و عاشورا بود و شما تو مهد یا حسین و سینه زنی داشتید و چند بار تو خونه سینه میزدی و می گفت یا حسین.  این روزها خیلی بد قلقی و تمام نگرانی من فعلا اینه. اینها را نه برای شکایت بلکه می نویسم تا بعدها که بزرگ شدی بدونی همه چیز گذراست و زمان خیلی از مشکلات رو حل می کنه چون میدونم با گذشت زمان و دوره اش بازم همون آرام جان میشی. سر صبحانه ناهار شام بازی سلام کردن لباس پوشیدن و هر چیزی کلی انرژی میگیری. دیروز وقتی رفته بودیم شام غریبان بخاطر کوچولویی و ناز بودنت و اون کلاه خشگلت دو تا خانوم خوششون اومده بود و نازت کردن و به کلاهت دست زد که تو یا یک حالت شکایت و غری گفتی اذیتم میکنن. کلا که خیلی زود رنج و کمی تنبل شدی و من امید به گذشت زمان دارم. همیشه سلامتی و شادی و خوشبختی تو نهایت آرزوی منه دل آرام من.

به از این چه شادمانی؟ که تو جانی و جهانی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شهریور پر از نور تازه رسیده از راه

سلام خورشیدک تابانم.  شروع ماه خوش یمنت رو تبریک میگم نازنینم. تموم اتفاقهای مهم زندگی من توی این ماه افتاد.

این روزها این قدر صحبت می کنی که گاهی ما کلافه میشیم ماشالله. چند روز پیش به باباجونت می گفتی چرا کچلی؟ پریروز هم توی مغازه  یک آقای تنومند که تاس بود دیدی و هی به بابات گفتی چرا این آقا کچله.آخرش آقا گفت کچل نیستم موهامو زدم. هر کسی رو می بینی با صدای بلند سلام می کنی و اگه کاری کنند میگی ممنون یا تشکر مثل اون شب توی رستوران که وقتی گارسن اومد سوال بپرسه چیزی احتیاج داریم یا نه گفتی دست شما درد نکنه و موقع رفتن هم گفتی تشکر. یعنی گاهی دوست دارم قورتت بدم. دیگه این که هر وقت کسی بابا با تلفتن داره حرف میزنه و میگه (اسم فامیلشو) هستم شما هم سریع میگی منم (اسم فامیل) هستم و بابات نمیتونه خودشو کنترل کنه و کلی می خنده. قربونت برم شیرین زبانم.

سیر در ابرها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.