یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

غذای بهشتی

سلام دردونه من. نمی دونی اون قاشق غذایی که وقتی داشتم تو  آشپزخونه آوردی ودهنم گذاشتی چقدر چسبید بخصوص اون خنده نگاهت . من دیشب غذای بهشتی خوردم. ممنون. به بابا هم دادی و خیلی کیف داد به جفتمون نازدار خانومم.

بهار عمرم

دخترم ، بهار عمرم  سلام. روزهای پایانی سال هست و من یک نگاه کلی دارم به سالی که گذشت. خدا رو شکر توی این یکسال به نسبت دو سال قبل آرامش بیشتری داشتیم ولی خوب سالی بود پر از چالش. سه سالگی شما و اون حس استقلال طلبی و لجبازی از یک طرقف و مهد رفتن و جدایی از مامانی اینها از طرف دیگر سال تغییرات بزرگ بود برات. از خدا می خوام که این تغییرات سر چشمه تغییرات مثبت باشه و تو رو قوی ، محکم ، آزاد ،خلاق و متفکر بسازه و سرشار از اعتماد به نفس و عزت نفس.

در تمام روزهایی که در زندگی ما شکفتی آرزویی جز خوشبختی تو نداشتم و ندارم و تمام نگرانی هایی که هیچ گاه فکر نمی کردم روزی تبدیل به نگرانی بشن فقط و فقط بخاطر تو بوده و هست.  می دونی داشتن یک دختر بزرگترین موهبته و از خدا می خوام بتونم برات مادری کنم آنگونه که همیشه بعنوان  سرچشمه آرامش ، مهربانی ، صمیمیت و تکیه گاهی محکم برات باشم و خاطره ای جز این ازم نداشته باشی. آرزو می کنم روزهایی رو که به وجود خودت افتخار کنی و ما از دیدنت و رشد و بالندگیت شاد باشیم.

می دونی دخترم تو روحت خیلی حساسه و خیلی زود رنجی و این می تونه زندگی شیرینت رو سخت کنه. قوی باش و بی توجه به تمام آنچه در اختیار تو نیست. خودت باش و از وجودت لذت ببر.

سفرنامه )2(

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چند روز نوشت

بیستم دی 93:

سلام پرنسس من. این روزها تموم نگرانی من بابت رفتارهای ما و تاثیرات اون روی تو و آینده ات هست. همش هر روز میگم از امروز خودش باید غذا بخوره حتی اگه گرسنه بمونه و باز وقتی خودت غذات رو نمیخوری من دلم نمیاد و بعضی وقتها با هزار ترفند غذا تو میدم. دیشب هم وقتی می خواستیم از خونه مامانی بیاییم نمی خواستی بیایی و ما رو بوسیدی و خداحافظی کردی و هرچی عروسک و اسباب بازیهات رو یادآوری کردیم و بخشیدیم به یک نی نی دیگه بازم نیومدی و در آخر شکلات خرگوشی ها  وادارت کرد بیایی. این روزها از من آبجی میخوای و من کلی خنده ام میگیره بخصوص وقتی وسیله ای رو برای آبجی ات میذاری کنار.

بیست و یکم دی ماه 93: سلام زیبای بی همتای من.  هر روز پر و خالی میشم از اضطراب های مادرانه برای تو. نگرانم بدون هیچ دلیل خاصی. روزی رو انتظار می کشم که یک خانوم زیبا و با وقار و لوند باشی و من بهت به خاطر تمام وجوت افتخار کنم و نفس راحتی بکشم جان مادر. سلامت باش و شاد تا لبریز از حس آرامش بشم دخترم. بگذار تا تنها صدای خنده و قهقهه و شادی تو در گوشم طنین انداز بشه و سوالاتت پی در پی ات برای کشف دنیا. آلوده روزمرگی و عادی شدن زندگی نشو هرگز و سعی کن هر روز برات پر از شگفتی باشه . هرگز به طلوع و غروب خورشید عادت نکن و غرق در فصلها و رنگهایش باش. جز به نغمهای شاد و امیدبخش زندگی به صدای دیگری گوش نکن . شاد باش شاد زیبای بی همتای من.

بیست و دوم دی ماه 93:

سلام شاهکار خلقت. چقدر دیروز در کنارت بهم خوش گذشت و سعی کردم بیشتر مادر باشم. شب که برات کتاب و قصه خوندم و امودم بیرون و دیدم هی به بابا میگی من میترسم بیا پیشم، دل رو زدم به دریا و اومدم تو تختت کنارت دراز کشیدی. کمی منو بوسیدی بعد دستمو بغل کردی و آروم و معصوم چشات رو بستی و خوابیدی و من خمونطور یک دل سیر نگاهت کردم و جز بهترین لحظات زندگیم بود. ممنون افریننده لحظات خوب من.

یلدا مبارک

سلام خورشیدک تابانم. اولین روز زمستونت بخیر. شب یلدا امسال دقیقا شب یلدا برگزار شد و مراسم شب یلدا خونه مامانی بودیم. مامانی نذری 28 صفر رو پخت و بعد شب مراسم شب چله داشتیم. امسال در مورد شب یلدا تو مهد کلی باهاتون صحبت کرده بودن و وقتی پریروز اومدم مهد دنبالت یک ماسک کاغذی از ننه سرما دستت بود و می گفتی شب یلدا. دیگه اینکه مادرجونت هم یک هفته است رفته مسافرت ( اینو می نویسم که بعدها ادعا نشه من شب چله ها و مراسم رو پیش خانواده خودم بودم.)

امیدوارم زمستون امسال پر از خیر و برکت و بارش های آسمانی باشه و تو هندونه زمستانی من سلامت باشی و شاد و از بیماری و کسالت دور باشی. آمین!!!!