سلام نازدونه مامان. شرکتم و زنگ زدم تا باهات صحبت کنم ولی خوابی هنوز و من باید این درد وجدان لعنتی رو تحمل کنم. منو ببخش که درگیر بازیهای دنیای ما میشی گاهی . منو ببخش بخاطر تموم کاستی های مادرانه ام . از این به بعد تصمیم دارم مادر کافی باشم بقیه چیزها هم نبودم مهم نیست نازدار خانومم.. من تا آخر عمر باید حسرت لحظاتی رو بخورم که بی تو گذشت ، بی تو و عطر تنت میوه تابستاونی من.
می دونی گاهی خاطرات آدم با یک جرقه ف یک تلنگر یادآوری میشن مثل اینکه بابات گفت وقتب شیر میخوردی پاهات رو می آوردی تو دهن من و من می بوسیدمشان.
مامان بازی این روزها هم خیلی دلچسبه وقتی بهت مبگم مامان و با ناز و کش می گی بله و میگی چیه چی می خوای نی نی کوشولو.
چقدر پتو بازی دیشب دلنشین بود و چسبید عزیزم. هنوز صدای قهقه هات گوشمو نوازش میده ترانه هستی من.
خدایا شکرت به خاطر این پاییز نم زده