یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

سدی دیگر نیست!!

سلام وروجک مامان. این روزها درگیر و دار پیدا کردن خونه هتیم البته خیلی وقته دنبالش هستیم ولی این روزها جدی تر چون تا بیست خرداد باید جابجا بشیم. دیروز اتفاق خیلی جالبی افتاد. وقتی اومدیم خونه با یک لبخند شیرین شیطنت آمیز که من عاشقشم وبعضی وقتها حرص آدمو در میاره می رفتی روی میز تلویزیون و روش راه می رفتی و وقتی بابا میگفت این کارو نکن بیشتر این کار رو میکردی و با همون لبخند مذکور نگاهی میکردی تا عکس العمل ما رو ببینی. بابا بردت گذاشتت توی تختت (تختت جایی هست که وقتی کار بدی میکنی بابا میذارتت اونجا) . طبق معمول شروع کردی به جیغ و وقتی خونسردی ما رو دیدی ساکت شدی و دیگه صدات نیومد. وقتی بعد از پنج دقیقه من اومدم ببینم چه میکنی دیدم جلوی تلویزیون اتاق خودت ایستادی و با دیدن من شروع کردی خندیدن. به بابا گفتم شما گذاشتیش پایین گفت نه گفتم حتما از اول تو تخت نذاشتیش گفت گذاشتم توی تخت و قسم خورد که گذاشتت تو تخت. یک بار دیگه گذاشتمت تو تخت و گفتم بیا پایین ببینم و تو با اعتماد به نفس خودت پاتو گذاشتی این ور نرده و بعد پای بعدی و اومدی پایین. دیگه هیچ مرزی برای شما وجود نداره و هیچ چیز نمیتونه جلوی خواسته و اراده ات رو نمیگیره. امیدوارم از همون لحظه ای که از نرده های تختت گذشتی تا همیشه  هیچ چیز نتونه جلوی خواسته و اراده ات رو در انجام خواسته های مثبتت بگیره. ارده ات سخت تر از فولاد باد فندق مامان.

حالا بابا باید به فکر راه دیگه ای برای کنترلت باشه چون شما دقیقا توی بیست ماه و بیست روزگی نشون دادی هیچ چیز نمیتونه سد راهت باشه برای رسیدن به خواسته هات.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد