یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

یادداشت هایی برای نازنین دخترم

این وبلاگ برای ثبت خاطرات نازنین دخترم می باشد .

دایره لغات

سلام فندق من. این قدر ماشاله دایره لغاتت وسیع شده که من گاهی تعجب می کنم. چند روز پیش تو حمام بودیم و من داشتم لباس می شستم و شما بازی می کردی که یک دفعه قالب صابون رو دیدی و گفتی صابو و من تعجب کردم که صابون رو میشناسی چون یادم نمیاد بهت گفته باشم. دیشب که آخرش بود باطری رو از روی زمین برداشتی و گفتی باطری. من واقعا به تو افتخار میکنم.

تقریبا دو هفته پیش هم رفته بودیم پارک و اینقدر سریع با دو تا بچه دوست شدی و بعد احساساتت رو بروز میدادی و سخنوری میکردی که کلی پدربزرگ بچه ها تعجب کرده بود. مثلا وقتی یکیشون توی تاب بود تو رفتی براش تاب تاب می خوندی و بعد موقع خداحافظی گفتی بای بای و براشون بوس فرستادی و دیگه پدربزرگشون کلی تحسین و ماشاله گفت.

تو باعث افتخار منی و من خدا رو به خاطر این نعمت که بر من و پدرت تمام کرد ، سپاسگزارم.از خدا میخوام چنین نعمتی رو شامل حال تو و تمام کسانی که لایق باشند بکنه.

دیشب خیلی خوب بود موقعی که ساعت چهار از خواب بلند شدی و شیرت دادم و وقتی آب میخواستی با هم آروم اومدیم آشپزخونه و آب رو قورت قورت میخوردی و بعدش روی پام خوابیدی. حس کردم مادری میتونه همین لحظات سخت ولی شیرین باشه که تورو سرشار از حس رضایت میکنه. ممنون که هستی دلبرک من.

راستی تا یادم نرفته بگم که دیشب که از دست بابات ناراحت شدی وسط گریه هات می گفتی بابای بد.(می خواستی بشقاب به دست راه بری و چون خطرناک بود بابات نمیگذاشت. عزیزم اینا همه به خاطر محافظت از تو عزیز دلمون هست)

شب یلدا که دیگه آخرش بود اینقدر دلبری و شیطونی کردی که یکی از مهمونها که خودش هم چندتا نوه داره گفت براش اسفند دود کنین. به دایره اغاتت اون شب اسم یکی از مهمونها هم اضافه شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد