ده آبان 94
سلام فرشته زمینی من. دیروز جلسه ای داشتم بامدیر مهدتا در مورد شما و نگرانیهام بگم. نگران این
حساسیتهات و ناراضی بودنهات و غرزدنهات هستم و عدم آرامشی که با تعویض مهد خیلی کمترشده ولی
میخوام اصلا نباشه. حدود نیم ساعت صحبت کردیم و بعدش من و شما اومدیم پارک و بعد رفتیم خونه. دیشب
منو شرمنده خودت کردی وقتی از دستت عصبانی شدم که وقتی داشتیم سالاد درست میکردیم دستت خورد و
کاسه افتاد تو سینک و من عصبانی و خسته از روز داد زدم سرت که چکار میکنی و تو اول نگاهم کردی و بعد
گریه کردی و میون گریه هات گفتی اینکارتو دوست نداشتم بغلم کن حس خوب بهم بده. یعنی مردم از
شرمندگی و دیدم چقدر رفتارهای مربیان مهد تونسته مفید باشه و باز شرمنده شدم از مادر بودنم. منو ببخش
قول میدم دیگه تکرار نشه و یادم بمونه من مسئول گلم هستم و باید همیشه حامی تو باشم. شکوفا باش در این
پاییز شکوفه یلدای من.