سلام نفس من. دیشب موقع خوابیدن این قدر دلبری کردی و شیرین زبونی که من آرزو می کردم زمان متوقف بشه و من جرعه جرعه این شیرینی هات رو نوشیدم. نمی ذاشتی من بخوابم و همش میومدی روی سینه ام میخوابیدی و بعد روی دستم بعد کنارم آخرش هم نشستی بالای سرم و هی گفتی مامان مامان و من حرفی نمیزدم و کیف میکردم و بعد بدون پلک زدن لحظات طولانی چشم دوختی به چشمام. مامان قربون اون چشمات بره. این از معدود لحظاتی بود که باید ثبت مید چون تو خیلی شیطونی و اصلا آروم و قرار نداری و این از تو خیلی بعید بود
* شعری از سعدی که شجریان به زیبایی اجرا کرده
میدونی مامانت عاشق آهنگهای شجریانه؟